ژنرال تحت تعقیب آمریکا و اسراییل + تصاویر
| شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۸:۳۸ ب.ظ
همه چیز درباره مردی که کابوس آمریکاییها و صهیونیست ها شد!
«ژنرال سلیمانی» برای غربی ها شبحی مرموز است که سایه وار در کمین دشمنان می نشیند و ناگهان چون صاعقه فرود می آید. این جنگاور تحت تعقیب آمریکا و اسراییل ، برای فرزندان این آب و خاک همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد.

بخش فارسی دائرة المعارف عمومی «ویکی پدیا» در معرفی «نیروی قدس» نوشته است:
«نیروی قدس یا سپاه قدس نیروی ویژه و زیرشاخهای از نیروهای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در ایران است که مسئول فعالیتهای نظامی برونمرزی را داردفرمانده کنونی آن، قاسم سلیمانی است. برخی منابع نفرات این نیرو را ۱۵٬۰۰۰ تن تخمین زدهاند. برخی تحلیلگران نیروی قدس را یکی از بهترین نیروهای ویژه در جهان دانستهاند.
نیروهای قدس در جنگ ایران و عراق بهعنوان نیروی مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و فعالیتش را با حمایت از کردها برای مقابله با صدام حسین در زمان جنگ ادامه داد. همچنین با حمایت از احمدشاه مسعود در جنگ شوروی در افغانستان و بعدها در مقابله با طالبان دامنه فعالیتش را گسترش داد. همچنین گزارشهایی از نیروهای قدس مبنی بر حمایت از جنگجوهای اسلامگرای بوسنیایی در جنگ یوگوسلاوی در دست است.مأموریت اصلی نیروی قدس، سازماندهی، پروراندن، تجهیزکردن و سرمایهگذاری بر جنبشهای انقلابی اسلامی است.»
همین منبع در معرفی فرمانده « نیروی قدس» این گونه نوشته است: قاسم سلیمانی از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و فرمانده نیروی قدس سپاه است. وی بارها از جانب آمریکا متهم به دخالت در امور عراق شدهاست. و واشنگتن پست وی را از مهمترین سیاست گذار سیاستهای خارجی ایران میداند.
گرچه هیچ شکی در معاند بودن اکثریت گردانندگان دائرة المعارف به اصطلاح مستقل و عمومی « ویکی پدیا» وجود ندارد اما نباید از این حقیقت چشم پوشید که تمام اطلاعات مفید جهان غرب درباره نیروی قدس و فرمانده آن ، چیزی بیش از همین چند خط ، به اضافه 5 قطعه عکس کوچک از قاسم سلیمانی و مشتی اطلاعات کاملا بی اساس و غیر مستند عجیب و دور از ذهن سالم درباره جزئیات یگان ها و فرماندهان این نیرو ، نیست.
منابع خارجی و خصوصا غربی ، ادعاهای حیرت انگیزی را درباره نیروی قدس و فرمانده آن مطرح می کنند. تبلیغات غرب درباره فرمانده نیروی قدس بعد از اشغال عراق توسط آمریکا به اوج رسید. برای نمونه ، روزنامه معتبر آمریکایی «مک کلثی» با بیان این مطلب نوشت:
« یکی از قدرتمندترین چهرههای موجود در عراق، یکی از مقامات دولتی این کشور، یک رهبر شبه نظامیان یک روحانی بلندپایه و یا یک فرمانده یا دیپلمات آمریکایی نیست.این فرد، یک ژنرال ایرانی است که هماکنون بسیار پرنفوذتر از همه مقامات نامبرده شده است.ژنرال «قاسم سلیمانی»، فرمانده نیروهای قدس، شاخه فعال سپاه پاسداران ایران در عراق است که مأموریت این شاخه، گسترش نفوذ ایران در خاورمیانه است. سلیمانی به عنوان مرد شماره یک تهران در عراق، عامل حمایت نظامی و مالی از گروههای گوناگون عراقی بوده و سعی در ناکام گذاشتن تلاشهای آمریکا برای ایجاد دولتی متمایل به غربیها پس از سقوط صدام حسین را دارد.به گفته مقامات آمریکایی، سلیمانی انتخاب سیاستمداران متمایل به ایران را تضمین و همواره با رهبران ارشد عراقی دیدار و از چهرههای شیعه عراق دفاع میکند.
یکی از مقامات ارشد عراقی که نخواست نامش فاش شود، میگوید: ما، آمریکاییها و دیگر عراقیها، چه او را دوست داشته باشیم یا نه، باید اذعان کنیم که او محور سیاستهای ایران در عراق است. نیروهای قدس همه نقشهای سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی را ایفا میکنند؛ آن ها سیاست خارجی ایران در عراق هستند.»
روزنامه مذکور در سیام مارس 2008 گزارش داده بود:«... سلیمانی برای توقف درگیریها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است.گفتنی است، سفارت ایران در عراق، به درخواست رسمی آمریکاییان برای دادن اطلاعاتی درباره سلیمانی پاسخ نداده و هیأت نمایندگی ایران در نیویورک نیز در این باره نظری نداده است.یکی از نخستین و مهمترین پیروزیهای سلیمانی بر آمریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.
وی در ژانویه سال 2005، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند.در حالی که آمریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت.پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند و در عوض، متحدان ایران وارد میدان شدند.یک سال بعد، در آوریل سال 2006 ایران باز هم نگران بن بست مذاکرات برای برگزیدن نخستوزیر جدید عراق پس از دومین دور انتخابات مجلس عراق شد و این بار سلیمانی به منطقه سبز رفت تا با سیاستمداران شیعه مذاکره کرده و تضمین کند که انتخاب نهایی عراق، مورد پذیرش تهران نیز هست و در پایان هم عراقیها بر سر نخستوزیری نوری المالکی به توافق رسیدند.
عادل عبدالمهدی، معاون رئیسجمهور عراق در این باره میگوید: آمریکاییها از یک طرف از این جریان خوشحال بودند، چرا که بن بست به پایان رسیده بود و از سوی دیگر، ناراحت که سلیمانی را در منطقه سبز میدیدند.
در این باره زلمای خلیلزاد نیز میگوید: در آن زمان، صحبتهایی از ورود وی به منطقه سبز بود.همانقدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او ماه گذشته در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.
در نشست مهم دیگری که در نقطه مرزی ایران و عراق در مریوان انجام شد و به گفته منبعی که نخواست نامش فاش شود، در این دیدار، جلال طالبانی، درخواستی به ژنرال قاسم داده است، مبنی بر اینکه نبردها و ناآرامیها متوقف شود.به گفته این مقامات، سلیمانی نیز روز پس از آن، پیامی میفرستد و بلافاصله نبردها متوقف میشود...»
این دعاوی بی مستند ، به همان اندازه که ارزش خاصی ندارد ، برای یانکی های گاوچران سوژه ای مطلوب برای داستان پردازی و دشمن تراشی های هالیوودی است اما حقیقت آشکار برای تمام ایرانیان انقلابی این است که ، حاج قاسم سلیمانی ، ( هیولای افسانه ای و بد من داستان های کمیک استریپ که امنیت آمریکایی ها را بر هم می زند) یک بسیجی تمام عیار در میان سپاه بسیجیان ولایت است که تمام حیات خود را از ابتدای جوانی ، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است.
قاسم سلیمانی ، نوجوان کرمانی بود که با بنایی تامین معاش می کرد. جنگ که آغاز شد ، خشت و گل و شاغول را کنار گذاشت و اسلحه به دست گرفت. زیاد طول نکشید که قاسم سلیمانی توان تشکیلاتی و رزمی خود را به فرماندهان جوان سپاه که سن وسالشان زیاد با قاسم تفاوت نداشت نشان داد. به این ترتیب قاسم سلیمانی به فرماندهی بسیجیان هم ولایتی خود رسید و پس از مدتی لشکری از کارگرزاده گان کرمانی داد که نام آن را «لشکر 41 ثارالله» نهادند. این لشکر در طول سال های دفاع مقدس ، درخشش اعجاب آوری از خود نشان داد نام خود را در تاریخ ایران و اسلام جاودانه نمود.
پس از پایان جنگ 8 ساله ، لشکر 43 ثارالله تحت فرماندهی سردار حاج قاسم سلیمانی که در معرکه مرزهای جوب آبدیده شده بود ، به زادگاه خود یعنی کویر تفتیده ایران بازگشت و وظیفه ایجاد امنیت و مبارزه با شرارت های اشرار هدایت شده از مرزهای شرقی کشور را بر عهده گرفت. این واقعیتی غیر قابل انکار است که هنوز هم مردم کرمان و سیستان و بلوچستان ، دوران حضور قاسم سلیمانی در مناطق شرقی و جنوب شرقی کشور ، از امن ترین ایام خود می دانند.
توانایی نبوغ آمیز قاسم سلیمانی در شناخت بافت مردمی خاص مناطق کویری و نوع زندگی عشیره ای حاکم در آن نواحی و تدابیر بی نظیر او در مدیریت امنیتی چنین مختصاتی ، او را به نگین درخشانی در میان یادگاران سال های دفاع و حماسه تبدیل نمود. قاسم سلیمانی که خود پرورش یافته شن های کویر و بزرگ شده رزق و روزی کارگری بود ، با اقتداری بسیجی که از سالیان جنگ تحمیلی به ارث برده بود ، عشیره ها و قبایل کویر را به انسجام و هماهنگی کم نظیری رساند و به مدد این تدبیر خود ، توانست اشرار و اراذل تحریک شده از خارج را ، از پشتیبانی داخلی و فضای تنفسی بومی محروم کرده و تنگنای سختی را بر آنان تحمیل نماید.
در سال 1379 بود که فرماندهی کل قوا ، حضرت آیت الله خامنه ای ، این بسیجی جان برکف ولایت را از کرمان به تهران فراخواند و او را به فرماندهی یکی از قوای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، که در میان غربی ها از آن با نام «نیروی قدس» یاد می شود منصوب کرد. از آن زمان به بعد تا امروز ، سردار قاسم سلیمانی کمترین حضور را در عرصه رسانه های دیداری و شنیداری داشته است. گرچه مردم ایران و همرزمان او و هم ولایتی هایش همواره شاهد حضور او در عرصه حیات عادی در هیات ، مجالس عمومی و خصوصی خود هستند اما همین غیبت طولانی در جلوه گاه رسانه های عمومی ، او را برای غربی ها به شبحی مرموز تبدیل کرده است که سایه وار در کمین دشمنان نظام اسلامی می نشیند و ناگهان چون صاعقه بر سرشان فرود می آید.
گرچه با فرض درست بودن این فرضیات غربی ها ، چنین برداشتی از شخصیت قاسم سلیمانی برای آنان ترس آفرین است اما بی شک برای همه ایرانیان ، وجود سربازی دلیر با چنین توانمندی های غرور می باشد.
«ژنرال سلیمانی» ، این جنگاور تحت تعقیب شیطان بزرگ و نوچه هایش، برای فرزندان این آب و خاک ، همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد و اگر جنگ برای بسیاری از همرزمان او در سال 1367 به صورت پایان یافت، برای او آشکارا تا دو دهه بعد تداوم داشته است و او را باید بسیجی ای با 360 ماه سابقه حضور در منطقه عملیاتی دانست.
یکی از مقامات ارشد عراقی که نخواست نامش فاش شود، میگوید: ما، آمریکاییها و دیگر عراقیها، چه او را دوست داشته باشیم یا نه، باید اذعان کنیم که او محور سیاستهای ایران در عراق است. نیروهای قدس همه نقشهای سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و اقتصادی را ایفا میکنند؛ آن ها سیاست خارجی ایران در عراق هستند.»
روزنامه مذکور در سیام مارس 2008 گزارش داده بود:«... سلیمانی برای توقف درگیریها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است.گفتنی است، سفارت ایران در عراق، به درخواست رسمی آمریکاییان برای دادن اطلاعاتی درباره سلیمانی پاسخ نداده و هیأت نمایندگی ایران در نیویورک نیز در این باره نظری نداده است.یکی از نخستین و مهمترین پیروزیهای سلیمانی بر آمریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.
وی در ژانویه سال 2005، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند.در حالی که آمریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت.پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند و در عوض، متحدان ایران وارد میدان شدند.یک سال بعد، در آوریل سال 2006 ایران باز هم نگران بن بست مذاکرات برای برگزیدن نخستوزیر جدید عراق پس از دومین دور انتخابات مجلس عراق شد و این بار سلیمانی به منطقه سبز رفت تا با سیاستمداران شیعه مذاکره کرده و تضمین کند که انتخاب نهایی عراق، مورد پذیرش تهران نیز هست و در پایان هم عراقیها بر سر نخستوزیری نوری المالکی به توافق رسیدند.
عادل عبدالمهدی، معاون رئیسجمهور عراق در این باره میگوید: آمریکاییها از یک طرف از این جریان خوشحال بودند، چرا که بن بست به پایان رسیده بود و از سوی دیگر، ناراحت که سلیمانی را در منطقه سبز میدیدند.
در این باره زلمای خلیلزاد نیز میگوید: در آن زمان، صحبتهایی از ورود وی به منطقه سبز بود.همانقدر که مقامات آمریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او ماه گذشته در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت؛ تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.
در نشست مهم دیگری که در نقطه مرزی ایران و عراق در مریوان انجام شد و به گفته منبعی که نخواست نامش فاش شود، در این دیدار، جلال طالبانی، درخواستی به ژنرال قاسم داده است، مبنی بر اینکه نبردها و ناآرامیها متوقف شود.به گفته این مقامات، سلیمانی نیز روز پس از آن، پیامی میفرستد و بلافاصله نبردها متوقف میشود...»
این دعاوی بی مستند ، به همان اندازه که ارزش خاصی ندارد ، برای یانکی های گاوچران سوژه ای مطلوب برای داستان پردازی و دشمن تراشی های هالیوودی است اما حقیقت آشکار برای تمام ایرانیان انقلابی این است که ، حاج قاسم سلیمانی ، ( هیولای افسانه ای و بد من داستان های کمیک استریپ که امنیت آمریکایی ها را بر هم می زند) یک بسیجی تمام عیار در میان سپاه بسیجیان ولایت است که تمام حیات خود را از ابتدای جوانی ، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است.
قاسم سلیمانی ، نوجوان کرمانی بود که با بنایی تامین معاش می کرد. جنگ که آغاز شد ، خشت و گل و شاغول را کنار گذاشت و اسلحه به دست گرفت. زیاد طول نکشید که قاسم سلیمانی توان تشکیلاتی و رزمی خود را به فرماندهان جوان سپاه که سن وسالشان زیاد با قاسم تفاوت نداشت نشان داد. به این ترتیب قاسم سلیمانی به فرماندهی بسیجیان هم ولایتی خود رسید و پس از مدتی لشکری از کارگرزاده گان کرمانی داد که نام آن را «لشکر 41 ثارالله» نهادند. این لشکر در طول سال های دفاع مقدس ، درخشش اعجاب آوری از خود نشان داد نام خود را در تاریخ ایران و اسلام جاودانه نمود.
پس از پایان جنگ 8 ساله ، لشکر 43 ثارالله تحت فرماندهی سردار حاج قاسم سلیمانی که در معرکه مرزهای جوب آبدیده شده بود ، به زادگاه خود یعنی کویر تفتیده ایران بازگشت و وظیفه ایجاد امنیت و مبارزه با شرارت های اشرار هدایت شده از مرزهای شرقی کشور را بر عهده گرفت. این واقعیتی غیر قابل انکار است که هنوز هم مردم کرمان و سیستان و بلوچستان ، دوران حضور قاسم سلیمانی در مناطق شرقی و جنوب شرقی کشور ، از امن ترین ایام خود می دانند.
توانایی نبوغ آمیز قاسم سلیمانی در شناخت بافت مردمی خاص مناطق کویری و نوع زندگی عشیره ای حاکم در آن نواحی و تدابیر بی نظیر او در مدیریت امنیتی چنین مختصاتی ، او را به نگین درخشانی در میان یادگاران سال های دفاع و حماسه تبدیل نمود. قاسم سلیمانی که خود پرورش یافته شن های کویر و بزرگ شده رزق و روزی کارگری بود ، با اقتداری بسیجی که از سالیان جنگ تحمیلی به ارث برده بود ، عشیره ها و قبایل کویر را به انسجام و هماهنگی کم نظیری رساند و به مدد این تدبیر خود ، توانست اشرار و اراذل تحریک شده از خارج را ، از پشتیبانی داخلی و فضای تنفسی بومی محروم کرده و تنگنای سختی را بر آنان تحمیل نماید.
در سال 1379 بود که فرماندهی کل قوا ، حضرت آیت الله خامنه ای ، این بسیجی جان برکف ولایت را از کرمان به تهران فراخواند و او را به فرماندهی یکی از قوای پنجگانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، که در میان غربی ها از آن با نام «نیروی قدس» یاد می شود منصوب کرد. از آن زمان به بعد تا امروز ، سردار قاسم سلیمانی کمترین حضور را در عرصه رسانه های دیداری و شنیداری داشته است. گرچه مردم ایران و همرزمان او و هم ولایتی هایش همواره شاهد حضور او در عرصه حیات عادی در هیات ، مجالس عمومی و خصوصی خود هستند اما همین غیبت طولانی در جلوه گاه رسانه های عمومی ، او را برای غربی ها به شبحی مرموز تبدیل کرده است که سایه وار در کمین دشمنان نظام اسلامی می نشیند و ناگهان چون صاعقه بر سرشان فرود می آید.
گرچه با فرض درست بودن این فرضیات غربی ها ، چنین برداشتی از شخصیت قاسم سلیمانی برای آنان ترس آفرین است اما بی شک برای همه ایرانیان ، وجود سربازی دلیر با چنین توانمندی های غرور می باشد.
«ژنرال سلیمانی» ، این جنگاور تحت تعقیب شیطان بزرگ و نوچه هایش، برای فرزندان این آب و خاک ، همان «حاج قاسم» بسیجی آفتاب سوخته کرمانی است که چشم به آزادی قدس شریف دارد و اگر جنگ برای بسیاری از همرزمان او در سال 1367 به صورت پایان یافت، برای او آشکارا تا دو دهه بعد تداوم داشته است و او را باید بسیجی ای با 360 ماه سابقه حضور در منطقه عملیاتی دانست.
![[تصویر: xvwcs9dqw5l1ymswkki7.jpg]](http://www.pic.iran-forum.ir/images/xvwcs9dqw5l1ymswkki7.jpg)
![[تصویر: 16838_269.jpg]](http://www.gerdab.ir/files/fa/news/1390/8/3/16838_269.jpg)
![[تصویر: 1_8909301507_L600.jpg]](http://media.farsnews.com/Media/8909/ImageReports/8909301507/1_8909301507_L600.jpg)
سردار سرلشگر حاج قاسم سلیمانی کیست؟!

هر قدر که داخل ایران، او را کم میشناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصههای حیرتآوری از او بر سر زبانهاست که با آمیختهای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه میدهد که گویی همه منافع امریکاییها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناکتر و هولانگیزتر معرفی میکنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را میشناسند، از حجب و تواضع و آرامش او میگویند، مردی که برخلاف آنچه امریکاییها میگویند، مرموز نیست.
هر قدر او آرام و بیسر و صدا میرود و میآید و کارهایش را انجام میدهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست میخوانند، بارها و بارها تحریمش میکنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را میزنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف میکنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری میدانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را میدهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شدهاند، به همین سادگی!
و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته میشود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی مینویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش میدانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند.»
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟!»
واقعیت آن است که گرچه غربیها او را ژنرال مینامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکاییها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیاتهای نظامی به اهدافش دست مییابد، اما خود نیز نمیتوانند معترف نباشند که او، بیآنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست مییابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگیهای اخلاقیاش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم میزند، نه با تکیه بر قدرت نظامیاش.
روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سیام مارس ۲۰۰۸ گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیریها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزیهای سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.
وی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.»
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز میگوید: «همانقدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی میگوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن میگوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف میزنید، بسیار ساده برخورد میکند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمیدانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمیتواند با او بجنگد.»
قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل میکنند، بیمحافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکاییها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است!
خیلی فرقی نمیکند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر میتواند صحیح باشد؛ همین مؤلفهها و قصههای راست و دروغ دیگری که از او میگویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانهای دولت هایشان هستند، کفایت میکند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشستهاید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور میدهید!
این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایرانهراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت میکند؛ حتی اگر دلیلی بر درستیشان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدتها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانههای هالیوودی عادت دارد!
ما اما به قصههای هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که میگوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمیکرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او میگوییم: بسم الله اگر حریف مایی!
قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراقآمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناکتر معرفی کند تا ترسش توجیه شود.
اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدمهایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است.
جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند ۱۳۳۶. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجیهای همولایتیاش شد و بعدتر لشکری از همین بسیجیهای آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر ۴۱ ثارالله.
جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب میدانند که در آن سالهای فرماندهی او، امنترین دوران را گذراندهاند.
سال ۱۳۷۹، حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکاییها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد!
کابوسی که همان قدر که غربیها را میترساند، به جان ما، غروری مقدس میریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان همولایتی هایش و در مراسمات و مجالسشان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شدهتر از داخل مرزهاست...
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟!»
جوان آنلاین - اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را میشناسند، از حجب و تواضع و آرامش او میگویند، مردی که برخلاف آنچه امریکاییها میگویند، مرموز نیست.
جوان آنلاین - اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را میشناسند، از حجب و تواضع و آرامش او میگویند، مردی که برخلاف آنچه امریکاییها میگویند، مرموز نیست.

هر قدر که داخل ایران، او را کم میشناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصههای حیرتآوری از او بر سر زبانهاست که با آمیختهای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه میدهد که گویی همه منافع امریکاییها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناکتر و هولانگیزتر معرفی میکنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را میشناسند، از حجب و تواضع و آرامش او میگویند، مردی که برخلاف آنچه امریکاییها میگویند، مرموز نیست.
هر قدر او آرام و بیسر و صدا میرود و میآید و کارهایش را انجام میدهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش میترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست میخوانند، بارها و بارها تحریمش میکنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را میزنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف میکنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری میدانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را میدهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شدهاند، به همین سادگی!
و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته میشود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی مینویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش میدانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کردهاند، میگویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شدهاند.»
شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه میگوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه میخواهد؟!»
واقعیت آن است که گرچه غربیها او را ژنرال مینامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکاییها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیاتهای نظامی به اهدافش دست مییابد، اما خود نیز نمیتوانند معترف نباشند که او، بیآنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست مییابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگیهای اخلاقیاش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم میزند، نه با تکیه بر قدرت نظامیاش.
روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سیام مارس ۲۰۰۸ گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیریها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزیهای سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی.
وی در ژانویه سال ۲۰۰۵، زمانی به عراق آمد که عراقیها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوقهای رأی میرفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخستوزیر شدن ایاد علاوی میکرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشتهای رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند.»
زلمای خلیلزاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز میگوید: «همانقدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم میکنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیریهای نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که میرفت ناآرامیهای آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد.»
یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی میگوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن میگوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف میزنید، بسیار ساده برخورد میکند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمیدانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمیتواند با او بجنگد.»
قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل میکنند، بیمحافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکاییها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است!
خیلی فرقی نمیکند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر میتواند صحیح باشد؛ همین مؤلفهها و قصههای راست و دروغ دیگری که از او میگویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانهای دولت هایشان هستند، کفایت میکند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشستهاید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور میدهید!
این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایرانهراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت میکند؛ حتی اگر دلیلی بر درستیشان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدتها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانههای هالیوودی عادت دارد!
ما اما به قصههای هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال ۶۱ هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که میگوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمیکرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او میگوییم: بسم الله اگر حریف مایی!
قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراقآمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناکتر معرفی کند تا ترسش توجیه شود.
اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدمهایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است.
جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند ۱۳۳۶. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجیهای همولایتیاش شد و بعدتر لشکری از همین بسیجیهای آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر ۴۱ ثارالله.
جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب میدانند که در آن سالهای فرماندهی او، امنترین دوران را گذراندهاند.
سال ۱۳۷۹، حضرت آیتالله خامنهای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکاییها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد!
کابوسی که همان قدر که غربیها را میترساند، به جان ما، غروری مقدس میریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان همولایتی هایش و در مراسمات و مجالسشان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شدهتر از داخل مرزهاست...
پاسخ حاج قاسم به تهدید مقامات آمریکایی
سرلشکر حاج قاسم سلیمانی پس از اینکه از هزاران بسیجی حاضر در رزمایش بسیجیان در کرمان خواست تا بر دعای وی آمین بگویند، بیان داشت:
![[تصویر: 1320584472601959_large.jpg]](http://nashrine.com/i/attachments/1/1320584472601959_large.jpg)
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به تهدید ترور از سوی مقامات آمریکایی گفت: این تهدید نیست، کمک به شوقی است. در پاسخ به افرادی که فکر میکنند با تهدیدها رعب بر ما حاکم میشود، میگویم خداوندا شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دینت، نصیب من بگردان.
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی پیش از ظهر امروز در رزمایش 50 هزار نفری بسیجیان در محل مصلای امام علی (ع) شهر کرمان اظهار داشت: زمانی که امام خمینی (ره) در وصیتنامه خود میفرماید، "جان من فدای ملتم"، جان من به عنوان یک سرباز کوچک چه ارزشی دارد.

وی تصریح کرد: اگر میلیونها نفر در راه آرمانهایی مانند مذهب، دین، پیامبر و راه امام حسین (ع) که هر کدام به تنهایی افتخار شهادت دارد، شهید شوند، ارزشمند است.
این رزمنده دوران دفاع مقدس ابراز داشت: این تهدید نیست، کمک به شوقی است، برای فرزند دورافتاده از مادر، هزاران نفر در شوق شهادت اشک میریزند.
به گزارش فارس، سرلشکر حاج قاسم سلیمانی پس از اینکه از هزاران بسیجی حاضر در رزمایش بسیجیان در کرمان خواست تا بر دعای وی آمین بگویند، بیان داشت: خداوندا شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دینت نصیب من بگردان.
چندی قبل شماری از مسئولان آمریکایی در نشستی رسما و آشکارا پیشنهاد کردند که باید با عملیات محرمانه برخی مسئولان ایران را ترور کرد.
عضو بنیاد دفاع از دموکراسی آمریکا درباره سردار قاسم سلیمانی گفت: «تکان بخورید و تلاش کنید یا دستگیرش کنید یا بکشیدش».
سرلشکر حاج قاسم سلیمانی پس از اینکه از هزاران بسیجی حاضر در رزمایش بسیجیان در کرمان خواست تا بر دعای وی آمین بگویند، بیان داشت:
خداوندا شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دینت نصیب من بگردان.
![[تصویر: 1320584472601959_large.jpg]](http://nashrine.com/i/attachments/1/1320584472601959_large.jpg)
فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در پاسخ به تهدید ترور از سوی مقامات آمریکایی گفت: این تهدید نیست، کمک به شوقی است. در پاسخ به افرادی که فکر میکنند با تهدیدها رعب بر ما حاکم میشود، میگویم خداوندا شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دینت، نصیب من بگردان.
به گزارش خبرگزاری فارس از کرمان، سردار سرلشکر حاج قاسم سلیمانی پیش از ظهر امروز در رزمایش 50 هزار نفری بسیجیان در محل مصلای امام علی (ع) شهر کرمان اظهار داشت: زمانی که امام خمینی (ره) در وصیتنامه خود میفرماید، "جان من فدای ملتم"، جان من به عنوان یک سرباز کوچک چه ارزشی دارد.

وی تصریح کرد: اگر میلیونها نفر در راه آرمانهایی مانند مذهب، دین، پیامبر و راه امام حسین (ع) که هر کدام به تنهایی افتخار شهادت دارد، شهید شوند، ارزشمند است.
این رزمنده دوران دفاع مقدس ابراز داشت: این تهدید نیست، کمک به شوقی است، برای فرزند دورافتاده از مادر، هزاران نفر در شوق شهادت اشک میریزند.
به گزارش فارس، سرلشکر حاج قاسم سلیمانی پس از اینکه از هزاران بسیجی حاضر در رزمایش بسیجیان در کرمان خواست تا بر دعای وی آمین بگویند، بیان داشت: خداوندا شهادت در راه خودت را به دست دشمنان دینت نصیب من بگردان.
چندی قبل شماری از مسئولان آمریکایی در نشستی رسما و آشکارا پیشنهاد کردند که باید با عملیات محرمانه برخی مسئولان ایران را ترور کرد.
عضو بنیاد دفاع از دموکراسی آمریکا درباره سردار قاسم سلیمانی گفت: «تکان بخورید و تلاش کنید یا دستگیرش کنید یا بکشیدش».
- ۹۱/۰۲/۳۰